حاشیه سود عملیاتی یک شرکت، که بازده فروش (return on sales) نیز نامیده میشود، معیار خوبی برای ارزیابی چگونگی مدیریت شرکت و میزان ریسکپذیری آن است.
این معیار، نسبت درآمدی که برای پوشش هزینههای غیرعملیاتی، مانند پرداخت بهره، در دسترس است را نشان میدهد. به همین دلیل، سرمایهگذاران و وام دهندگان توجه زیادی به حاشیه سود عملیاتی دارند.
حاشیه سود عملیاتی بسیار متغیر میتواند معیاری عالی برای اندازهگیری ریسک تجاری یک شرکت باشد.
با اشاره به همین نکته، توجه به حاشیه سود گذشته شرکت نیز روشی مناسب برای سنجش این مسئله است که آیا افزایش چشمگیر درآمد شرکت، پایدار خواهد بود یا خیر.
حاشیه سود عملیاتی معمولا به طور نسبی بیان میشود. حاشیه سود عملیاتی از درآمد عملیاتی یک شرکت تقسیم بر فروش خالص آن محاسبه میشود.
درآمد عملیاتی یا درآمد قبل از بهره و مالیات درآمدی است که بعد از کسر تمام هزینه های عملیاتی و هزینههای سربار، مانند هزینههای فروش و مدیریت اجرایی و همچنین هزینههای کالاهای فروخته شده (COGS) در صورتحساب سود و زیان باقی میماند.
با در نظر گرفتن سود شرکت قبل از کسر مالیات، حاشیه سود عملیاتی منعکسکننده موفقیت مدیریت شرکت در ایجاد سود از عملیات جاری شرکت است. این نسبت نشاندهنده این واقعیت است که به ازای هر واحد پولی، از فروش، چه میزان سود عملیاتی (سود پس از کسر هزینههای عملیاتی) عاید شرکت شده است. نسبتهای بالای حاشیه سود عملیاتی نشاندهنده توفیق مدیریت در کنترل هزینههای شرکت و یا پیشی گرفتن رشد فروش شرکت به رشد هزینههای آن است. حاشیه سود عملیاتی در عین حال امکان مقایسه سود دهی شرکتهایی که معمولاً هزینههای عملیاتی و بهای تمام شده کالای فروش رفته را افشا نمیکند، برای سهامداران فراهم کند.
مثال:
در سال 2018 نتفلیکس فروش 15.794 میلیارد دلار و سود عملیاتی 1.605 میلیارد دلار را گزارش کرد.
به این معنا که حاشیه سود عملیاتی کمپانی 1.605 میلیارد/ 15.794 میلیارد = 16/10%
کمپانی به ازای هر 100 دلار فروش محصولات سود عملیاتی 10.16 دلار به دست آورده. از این پول میتوان برای پرداخت هزینهی بهره، مالیات و هزینههای دیگری که مستقیما به کار ارتباطی ندارند استفاده کرد.